Monday, February 18, 2013

عظمت الله فهندژ- شهدای بهائی ایران


عظمت الله فهندژ- شهدای بهائی ایران

12 principles of Baha'i (تعالیم ۱۲ گانه بهائی)

عظمت الله فهندژ

در چهاردهم دی ماه ۱۳۱۵، در قریه ی سعدی که در آن زمان سیصد خانوار را در خود جای می داد، کودکی پا به عرصه ی وجود گذارد که نام او را عظمت الله گذار
دند. پدر، ضیاءالله و مادر، تابنده نام داشتند. خانواده ای بودند مؤمن به امرالله با سطح زندگی متوسّط و ساده. عظمت الله فهندژ دوران تحصیل ابتدایی را در دبستان بوستان سعدی و متوسّطه را در دبیرستان شاپور شیراز طی نمود. سپس به دبیرستان نظام رفت، دوره ی دانشکده ی افسری را در طهران گذراند و با درجه ی ستوان دومی و اخذ لیسانس ارتشی و نشان لیاقت در شهرهای شیراز، کرمانشاه، اهواز، اصفهان، نفت سفید و زنجان خدمت کرد. آخرین درجه اش سرهنگ دومی و آخرین پستش معاونت هوابرد شیراز بود، تا آنکه در بیست و دوم آذر ماه ۱۳۵۷ شب هنگام آتش کین و حسد عدّه ای از خدا بی خبر شعله ور شد. به منزل پسر عمویش، صفات الله، هجوم بردند و با نهایت بی انصافی خانه و آشیانه اش را کوبیدند. بی احترامی و بی حرمتی به جایی رسید که احتمال می رفت اهل منزل را بیش از حدّ تصّور آزار و اذیّت کنند. وضع غیر عادّی شد، صدای شلیک تیر در فضا طنین انداخت. متأسّفانه تعدادی مقتول و عدّه ای مجروح به جا ماندند. در ساعات اوّلیّه فرمانداری نظامی دخالت کرد. صبح آن روز در حدود ۶۰۰ خانه و آشیانه ی بهائی را به آتش کشیده و چپاول و غارت کردند. پسرعمو کشته شد و معاندین بیکار ننشستند و پس از گذشت چند هفته از واقعه ی آن شب، نقشه ی شوم و اتّهام بی مورد و واهی خانواده های فهندژ بی گناه را طرح کردند و به مسئولین امور شکایت نمودند که عظمت الله طرّاح اصلی واقعه ی سعدیّه ی شیراز است. خانه ی عظمت الله فهندژ در پارک آزادی شیراز بود. در شب واقعه، در منزل او خانمش، برادر و همسر برادرش و دو فرزندانشان حاضر بودند. دیگران نیز گواهی نمودند که در شب واقعه ی آذر ماه او در منزل به سر برده است و به هیچ وجه به سعدیّه نرفته بود. بدبختانه نگذاشتند این بی گناه مظلوم در محکمه ی عدل از خود دفاع کند. عدّه ای افراد مغرض و از خدا بی خبر دروغ گفتند و باعث شدند که او فدا شود. اگر به ظاهر از میان ما رخت بربست، ولی در عالم بالا در ملکوت اعلی حیات جاودانی یافت و روی فهندژها را سپید کرد.
از روز واقعه تا ۲۴/۱/۱۳۵۸ حدود چهار ماه بنا به توصیه ی دوستان، خانه و کاشانه را رها کرد و در طهران با توجّه به انقلاب مترصّد پست ارتشی بود. در اسفند ماه پستی به او داده شد. خانه اش در شیراز مخروبه شده بود. اثاث منزل به غارت رفته بود. از همه مهمتر خانمش متأسّفانه به علّت ناراحتی روحی قبلی و تشدید موارد اخیر مریض شد و در بیمارستان تخت جمشید خیابان بهار در طهران بستری گردید. افرادی مغرض با حکم لازم و مأمور از طرف مسئولین وقت، به طهران رفتند. با آنکه اطّلاع داشت در محّل خدمت ماند. ‌او را به شیراز آوردند، در کاخ جوانان شیراز بازجویی مختصری از او به عمل آوردند و از روز ۲۷/۱/۱۳۵۸ تا ۶/۹/۱۳۵۸ در زندان عادل آباد شیراز محبوسش نمودند. (عظمت الله در سال ۱۳۳۸ با دختر عمویش، میمنت خانم فهندژ، ازدواج کرده بود که حاصل دو اولاد به نام های مهرشاد و فرهاد می باشد. سه برادر و چهار خواهر نیز از او به جای مانده که همگی در ظلّ امر هستند.) در زندان با روحیّه ای بسیار قوی، چهره ای خندان، در نهایت طراوت، زیبایی و صبری سرشار به سر می برد. هفته ای دوبار، روزهای یکشنبه و پنجشنبه، مشتاقانه به زیارتش می رفتم. از دیدار احبّا و دوستان نهایت تشّکر را داشت و اظهار می داشت: « هر آنچه رضای خداوند و مولا است همان می شود. من به خاطر ایمانم به اینجا آمدم و صاحبم از من نگاهداری می کند.» محاکمه اش بدون اطّلاع قبلی و لااقل آمادگی مختصری از جانب او و گواهانش، در تاریخ ۴/۹/۱۳۵۸ انجام شد. در تاریخ ۶/۹/۱۳۵۸ خود خبر اعدام خویشتن را از رادیو شنید، خود را نباخت و با کمال خونسردی مطالبی حاکی از ایمان ابراز نمود. هرگز دستش را از دامان جمال مبارک کوتاه ننمود تا به شهادت رسید.

تلخیص و اقتباس از نوشته ی جناب نوازالله فهندژ.







No comments:

Post a Comment