Monday, December 17, 2012

عشق ، عقل ،عدل : راستی حقیقت چیست ؟- شهیدانی که در راه آزادی عقیده تا پای جان ایستادند

                                                                                                                                                        

عشق ، عقل ، عدل : راستی حقیقت چیست ؟




شهیدانی که در راه آزادی عقیده تا پای جان ایستادند


این حزب از خلیج اسما گذشته اند و بر ساحل بحر انقطاع خرگاه برافراشته اند. ایشان صد هزار جان رایگان نثار نمایند و بمااراده الاعدا تکلم ننمایند. باراده الله متمسکند و از ماعندالقوم فارغ و آزاد. سر دادند و کلمه نالایقه نگفتند. این حزب به سلاح محتاج نه! چه که کمرِ همت لاجل اصلاح عالم بسته اند. در اصطبار به مقامی رسیده اند که کشته شده اند و نکشته اند. مع آنکه بر مظلومهای ارض وارد شد آنچه تاریخ عالم شبه آن را ذکر ننموده و چشم امم مثلش را ندیده
 
 حضرت بهاالله ***


 ******************************************************


عشق ، عقل ، عدل : راستی حقیقت چیست ؟





من خواب دیده ام بشریت نو خواهد شد من خواب دیده ام کبوترانی که رفته بودند تا رد پای زیتون را تهجی کنند، باز خواهند گشت، با پروانه هایی که در ململ احساس پر می زنند. من خواب دیده ام عشق بین همه ما تقسیم خواهد شد، و روزی همه دوشیزگان در رودخانه آزادی، آبتنی خواهند کرد. من خواب دیده ام که سیمرغ با تمام زیبایی ها بر روی شاخه درختی خواهد نشست، و ما خواهیم توانست با چشم های خواب آلودمان رویای بی نهایت را
مکاشفه کنیم. من خواب دیده ام بارانی بر ما خواهد بارید که ما در شستشوی آن همه زن خواهیم شد. سوگند به ماد، سوگند به آتش، سوگند به دود، سوگند به سپیده مه آلود! که آزادی باز خواهد گشت در حلقه دخترانی که شکوفه سیب بر گیسوان دارند. ***********************************
این حزب از خلیج اسما گذشته اند و بر ساحل بحر انقطاع خرگاه برافراشته اند. ایشان صد هزار جان رایگان نثار نمایند و بمااراده الاعدا تکلم ننمایند. باراده الله متمسکند و از ماعندالقوم فارغ و آزاد. سر دادند و کلمه نالایقه نگفتند. این حزب به سلاح محتاج نه! چه که کمرِ همت لاجل اصلاح عالم بسته اند. در اصطبار به مقامی رسیده اند که کشته شده اند و نکشته اند. مع آنکه بر مظلومهای ارض وارد شد آنچه تاریخ عالم شبه آن را ذکر ننموده و چشم امم مثلش را ندیده
حضرت بهاالله***
 
  Unlike · · Share · April 26
 
  • Soheila Mazloumi http://www.youtube.com/watch?feature=player_embedded&v=6zxfzyK9qAM#!
    اذيت و آزار بهاييان ايران و شهداي ايران
  • Soheila Mazloumi زنده سوزاندن یک زن و شوهر بهائی روستایی *
    مولانا چه زیبا گفته:
    گر در آتش رفت باید چون خلیل،،،
    ور چو یحیی می کنی خونم سبیل،،،
    ور چو یوسف چاه و زندانم کنی،،،
    ور ز فقرم عیسی مریم کنی،،،،
    سر نگردانم از تو من،،،،،،،،
    بهر فرمان تو دارم جان و تن،،،
    ترک مال و ترک نام و جان و تن،،،
    در طریق عشق اول منزل است،،، *http://www.youtube.com/watch?feature=player_embedded&v=_7G42jp3tw8
  • Soheila Mazloumi گر بسوزند دو صد بار ز پا تا به سرم،،،
    به تو مشغول چنانم که ز خود بی خبرم،،،

    دیده برداشتن از روی توام ممکن نیست،،،
    بی جمالت چه کنم نور ندارد بصرم،،،

    ای مسیحای دلِ مردۀ مجروح دلان،،،
    زنده فرما تو به انفاس نسیم سحرم،،،

    نائی عشق ندانم چه نوائی در من،،،
    می نوازد که من از پردۀ هستی به درم،،،

    همچو پروانه ز شوق رُخت ای شمع مراد،،،
    آتش عشق همی می جهد از بال و پَرم،،،

    چشم پُر ناز تو از هر مژه، ای مونس دل،،،
    می زند دم به دم اندر رگ جان، نیشترم،،،

    سر و جان لایق خاک قدمت نیست ولی،،،
    ز سر کوی تو من سر ز خجالت نبرم!!! *http://www.youtube.com/watch?v=YOvMS-ALtVE&feature=relmfu
    جناب محمّد موحّد یکی از علمای اسلام بودند که قبل از انقلاب اسلامی ایران به دیانت
    بهائی ایمان آوردند و بعد از انقلاب اسلامی به شهادت رسیدند ------------------...
  • Soheila Mazloumi http://www.youtube.com/watch?v=lzbXIv8AiG4&feature=related
    جناب محمّد موحّد یکی از علمای اسلام بودند که قبل از انقلاب اسلامی ایران به دیانت
    بهائی ایمان آوردند و بعد از انقلاب اسلامی به شهادت رسیدند. http://www.bahai/-...
  • Soheila Mazloumi http://www.youtube.com/watch?feature=player_embedded&v=UHuwc8q6al0#!
    شرح شهادت جناب سلیمان خان تبریزی شعر : جناب هوشمند فتح اعظم با صدای ایراندخت عنایتی Sham Adjin Words by Houshmand Featheazam
  • Soheila Mazloumi http://www.youtube.com/watch?v=hvH2xEwkKHU
    یادته گفتی و گفتم شعری از خانم هما میرافشار
  • Soheila Mazloumi http://www.youtube.com/watch?v=6scvVC63Y_4&feature=BFa&list=PL6D91750E11889F46
    حضرت بهاءالله مي فرمايند : مشاهده نمائید در نفوسیکه در هر سنه بر مظلومیت سیّدالش
    هداء روح ماسواه فداه و اصحاب او نوحه و ندبه می نمایند و بر ظالمان لعنت می کنن...
  • Soheila Mazloumi http://www.youtube.com/watch?v=VP8WVPdxWdQ&feature=youtu.be
    جرم یاران چه بود ؟؟ اعتقاد به وحدت عالم انسانی ؟؟؟؟ اعتقاد به صلح عمومی ؟؟؟؟؟؟؟؟
    ؟ تساوی حقوق رجال و نس...اء ؟؟؟؟؟ دین باید مطابق عالم و عقل باشد ؟؟ اصول همه ...
  • Soheila Mazloumi بگوئيد : ای اهل عالم ، انصاف کجا رفته ؟ عدل چه شده ؟ آيا بصر و سمع از اهل مداين علم و حکمت محو گشته يا معدوم شده ؟ اگر موجود است چرا خود را از مقام اعلی و رتبه عليا و مقرّ اسنی منع نموده‌اند و محروم ساخته‌اند ؟ هر يوم آيات الهی به مثابه غيث هاطل نازل و هر ليل کتابی از امّ الکتاب ظاهر. اگر دعوی ايمان ننمائيد بأسی نبوده و نيست . مع تمسّک به حجج قبل و براهين بعد و تشبّث به آيات الهی و مظاهر لايتناهی چه شده از حجّتی که جميع حجج نزدش خاضع و برهانی که جميع براهين نزدش خاشع اعراض کرده‌ايد و انکار نموده‌ايد ؟ ای معشر علما ، به اسم حقّ بر مسند عزّت جالسيد و به ذکرش پيشوای خلق شده‌ايد و لکن از او غافل و معرض . تا کی در فراش غفلت مرده مانده‌ايد و به حبل انکار متمسّکيد ؟ يوم ، يوم اقرار است و يوم ، يوم اقبال . بگذاريد اوهامات و ظنون را و با افئده مقدّسه منزّهه به وجه اللّه ٣٠١ توجّه نمائيد ، لَعَمر محبوبی و محبوبکم لِوجه اللّه گفته می شود و محض محبّت القا می گردد . حاضر شويد و در هر يوم کتابی طلب نمائيد لِيَظهَرَ لکم ما مُنِعتم عنه باوهامکم و تُشاهدون ما تَحَوَّلَت عنه ابصارکم و تَسمَعون ما غَفَلَت عنه آذانُکم . آيا اگر اين بحر و امواجش انکار شود و اين شمس و انوارش مستور گردد به چه امری متمسّکيد و به چه حجّت و برهانی متشبّث ؟ لَعَمر ربّی و ربّکم ليس لاحدٍ مأمن ..... الّا بهذاالامرِ الّذی اَشرَق مِن افق مشيّة ربّنا و ربّکم .... آيات الهی جلد دوم
  • Soheila Mazloumi از وصالش جان عشاقان بسوخت
    وز فراغش نار دلها برفروخت
    بس بسوزد عاشق بی جان و سر
    هم ز هجر و هم ز وصلش ای پسر
    عشق آن باشد که جان فانی کنی
    جان و دل در ملک باقی افکنی
    سراین معنی شنو گربر پری
    تا به اسرار الهی پی بری
    ای بهاءالله٬ چه نارت بر فروخت
    خرمن هستی عشاقان بسوخت
    یک شرر از نار بر دلها زدی
    صد هزاران سدره بر سینا زدی
    تا که نارالله معنی را ز جان
    بنگرید و وارهید از قبطیان
    ای ذبیح الله ز قربانگاه عشق
    بر مگرد و جان بده در راه عشق
    بی سر و بی جان بیا در کوی یار
    تا شوی مقبول اهل این دیار
    از ملک بگذر هم از معراج جسم
    ای تو شاه جان و هم بهاج جسم
    بلبلی روحی تو بر گلزار روح
    باز میایی تو مهماندار روح.......

    (مثنوی مبارک)
  • Soheila Mazloumi لوح مريم هو
    مريما ، عيسيِ جان به لامكان عروج نمود . قفس وجود از طير محمود خالي ماند و بلبل قدم به صحراي عدم رونمود
    و عندليب الهي بر سدره رباني به خروش آمد . سرادق عزت بردريد و هماي رفعت از شاخسار بهجت برپريد .
    افلاكهاي بلند بر خاك تيره بنشس...ت و نعره ها از دل پردرد برخاست . آب گوارا به خون تبديل شد و صحن فردوس
    برين به خون آميخته . بلي تير قضاي الهي را سينه منير دوستان لايق و كمند بلاي نامتناهي را گردنِ عاشقان شائق . هر
    كجا خدنگي است بر صدر احباب وارد و هر جا غمي است بر دل اصحاب نازل گردد . عاشقان را چشمِ تَر بايد و
    معشوقان را ناز و كرشمه شايد . حبيب اگر صد ناله سرايد محبوب بر جفا بيفزايد . اگر شربت وصال خواهي تن به
    زوال درده واگر خمر جمال طلبي در وادي حرمان پاي نه . مريما حزن را به سرور، بچش و غم را از جام فرح در
    كش . اگر خواهي قدم در كوي طلب گذاري صابرباش و رخ را مخراش وآب از ديده مپاش و از بي صبران مباش
    پيراهن تسليم پوش و باده رضا بنوش و عالمي را به درهمي بفروش . دل به قضا در بند و به حكم قَدر پيوند ، چشم
    عبرت برگشا و از غير دوست در پوش كه عنقريب در محضر قدس ، حلقه زنيم و به حضرت انس رو آريم و از بربط
    عراق ، نغمه حجازي بشنويم و با دوست ملحق شويم . ناگفتني بگوييم و ناديدني ببينيم و ناشنيدني بشنويم و به آهنگ
    نور ، هيكل روح را به رقص آوريم و در حريمِ جان ، بزمِ خوشي بياراييم و از ساقيِ جلال ، ساغرِ جمال برگيريم و به
    ياد رخِ ذوالجلال خمرِ بي مثال در نوشيم . چشم را از آب پاك كن و دل را از حزن بروب و قلب را از غم فارغ نما و
    به آهنگ مليح برخوان:
    گرتيغ بارد دركوي آن ماه گردن نهاديم الحكم لله
  • Soheila Mazloumi https://www.youtube.com/watch?feature=player_embedded&v=sYPLuGfkXh4
    مستی از هستی می دانی چرا مستی سرخوشی است خیام - می - یار - بهایی - مسیح - یوسف - نوح - اسلام
  • Soheila Mazloumi „مرد را دردي اگر باشد خوش است درد بي دردي علاجش آتش است ...
    " ... اين جام زهر هلاهل هرچند سرشار است ولي بمحبّت دوست شيرين و گوارا ... "
    ... ولكن محبّان كوي محبوب و محرمان حريم مقصود از بلا پروا ندارند و از قضا احتراز نجويند از بحر تسليم مرزوقند و از نهر تسنيم مشروب .
    رضاي دوست را بدو جهان ندهند و قضاي محبوب را بفضاي لامكان تبديل ننمايند .
    زهر بليات را چون آب حيات بنوشند و سمّ كشنده را چون شهد روح بخشنده لاجرعه بياشامند ،.“
  • Soheila Mazloumi „از زمان ظهور دیانت بابی و بهائی، بیش از 400 نفر از علما و روحانیون مسلمان به این دو ظهور جدید مؤمن گشته اند که شرح ایمان و خدماتی که پس از ایمان در راه انتشار کلام الهی انجام داده اند از عهده این مقاله خارج است. هر کدام از این وجودات نازنین بِنَفسِه از نوادر عصر خویش بوده و در راه گسترش آئین ربّانی مصدر خدمات بی شمار گردیده و متحمل بلایای لا تحصی گشتند.“
  • Soheila Mazloumi ما در ره عشق تو اسیران بلاییم
    کس نیست چنین عاشق بیچاره که ماییم

    بر ما نظری کن که در این شهر غریبیم
    بر ما کرمی کن که در این شهر گداییم


    زهدی نه که در کنج مناجات نشینیم
    وجدی نه که در گرد خرابات برآییم

    نه اهل صلاحیم و نه مستان خرابیم
    اینجا نه و آنجا نه که گوییم کجاییم

    حلاج وشانیم که از دار نترسیم
    مجنون صفتانیم که در عشق خداییم

    ترسیدن ما هم چو از بیم بلا بود
    اکنون ز چه ترسیم که در عین بلاییم

    ما را به تو سریست که کس محرم آن نیست
    گر سر برود سر تو با کس نگشاییم

    ما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است
    بردار ز رخ پرده که مشتاق لقاییم

    دریاب دل شمس خدا مفتخر تبریز
    رحم آر که ما سوخته‌ی داغ خداییم
  • Soheila Mazloumi از ابيات جمال قدم نازله در ايام سليمانيه كه مي فرمايند:

    گر خيال جان همي هستت بدل اينجا ميا ور نثار جان و سر داري بيا و هم بيار رسم ره اين است گر وصل بها داري طلب ور نباشي مرد اين ره دور شو زحمت ميار
  • Soheila Mazloumi
    از در درآمدی و من از خود بِدَر شدم
    گویی از این جهان به جهان دگر شدم

    گوشم به راه تا که خبر می‌دهد ز دوست

    صاحب خبر بیامد و من بی‌خبر شدم

    گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق
    ساکن شود، بدیدم و مشتاقتر شدم

    چون شبنم اوفتاده بُدَم پیش آفتاب
    مهرم به جان رسید و به عیوق برشدم

    دستم نداد قوّت رفتن به پیش یار
    چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم

    تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم
    از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم

    من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت؟
    کاول نظر به دیدن او دیده‌ور شدم!

    او را خود التفات نبودش به صید من
    من خویشتن اسیر کمند نظر شدم

    گویند روی سرخ تو «سعدی» چه زرد کرد؟
    اکسیر «عشق» در مِسَم آویخت زر شدم
  • Soheila Mazloumi گلزار تعاليم بهائي: صفحه ۸۳
    ( لوح سلطان - ص ١٩٧ الواح نازله بملوك ) ٩ - " نفسي كه لحب الله از نفسي برايد در عالم اثر عظيم دارد تا چه رسد ببلايا و رزايائي كه در سيبيل الله بر نفسي وارد شود "
    ٠ ( ص ٤٨ ج ٨ مائده اسماني ط ١٢١ بديع ) ١٠ - " چون مومنين و محبين بمنزله اغصان و اوراق اين شجره مباركه هستندلهذا هر چه بر اصل شجره وارد گردد البته بر فرع و اغصان و اوراق وارد ايد .





==========================================================================




„از زمان ظهور دیانت بابی و بهائی، بیش از 400 نفر از علما و روحانیون مسلمان به این دو ظهور جدید مؤمن گشته اند که شرح ایمان و خدماتی که پس از ایمان در راه انتشار کلام الهی انجام داده اند از عهده این مقاله خارج است. هر کدام از این وجودات نازنین بِنَفسِه از نوادر عصر خویش بوده و در راه گسترش آئین ربّانی مصدر خدمات بی شمار گردیده و متحمل بلایای لا تحصی گشتند.“


ما در ره عشق تو اسیران بلاییم
کس نیست چنین عاشق بیچاره که ماییم

بر ما نظری کن که در این شهر غریبیم
بر ما کرمی کن که در این شهر گداییم


زهدی نه که در کنج مناجات نشینیم
وجدی نه که در گرد خرابات برآییم

نه اهل صلاحیم و نه مستان خرابیم
اینجا نه و آنجا نه که گوییم کجاییم

حلاج وشانیم که از دار نترسیم
مجنون صفتانیم که در عشق خداییم

ترسیدن ما هم چو از بیم بلا بود
اکنون ز چه ترسیم که در عین بلاییم

ما را به تو سریست که کس محرم آن نیست
گر سر برود سر تو با کس نگشاییم

ما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است
بردار ز رخ پرده که مشتاق لقاییم

دریاب دل شمس خدا مفتخر تبریز
رحم آر که ما سوخته‌ی داغ خداییم


از ابيات جمال قدم نازله در ايام سليمانيه كه مي فرمايند:

گر خيال جان همي هستت بدل اينجا ميا ور نثار جان و سر داري بيا و هم بيار رسم ره اين است گر وصل بها داري طلب ور نباشي مرد اين ره دور شو زحمت ميار



از در درآمدی و من از خود بِدَر شدم
گویی از این جهان به جهان دگر شدم

گوشم به راه تا که خبر می‌دهد ز دوست

صاحب خبر بیامد و من بی‌خبر شدم

گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق
ساکن شود، بدیدم و مشتاقتر شدم

چون شبنم اوفتاده بُدَم پیش آفتاب
مهرم به جان رسید و به عیوق برشدم

دستم نداد قوّت رفتن به پیش یار
چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم

تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم
از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم

من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت؟
کاول نظر به دیدن او دیده‌ور شدم!

او را خود التفات نبودش به صید من
من خویشتن اسیر کمند نظر شدم

گویند روی سرخ تو «سعدی» چه زرد کرد؟
اکسیر «عشق» در مِسَم آویخت زر شدم

  گلزار تعاليم بهائي: صفحه ۸۳
( لوح سلطان - ص ١٩٧ الواح نازله بملوك ) ٩ - " نفسي كه لحب الله از نفسي برايد در عالم اثر عظيم دارد تا چه رسد ببلايا و رزايائي كه در سيبيل الله بر نفسي وارد شود "
٠ ( ص ٤٨ ج ٨ مائده اسماني ط ١٢١ بديع ) ١٠ - " چون مومنين و محبين بمنزله اغصان و اوراق اين شجره مباركه هستندلهذا هر چه بر اصل شجره وارد گردد البته بر فرع و اغصان و اوراق وارد ايد .











No comments:

Post a Comment