Sunday, November 4, 2012

رضا فیروزی - شهیدانی که در راه آزادی عقیده تا پای جان ایستادند


رضا فیروزی - شهیدانی که در راه آزادی عقیده تا پای جان ایستادند




لطفاً حتماً بخوانید
 
 
شهیدانی که در راه آزادی عقیده تا پای جان ایستادند

رضا فیروزی
 

جناب رضا فیروزی، فرزند حاج حسن، در سال ۱۲۸۶ در شهرستان اهر (ارسباران) در یک خانواده ی مسلمان و مذهبی و نسبتاً مرفّه آن زمان متولّد گردید. نام مادرش گلشن خانم بود و پدرش جناب فیروزی در اهر صاحب مغازه ای بود و به تجارت اشتغال داشت. جناب فیروزی تحصیلات ابتدایی خود را در مکتب خانه ی آخوندی به نام ملّاحسن شروع نمود. بعد از چند سال وقتی که اوّلین مدرسه به سبک جدید در شهر تأسیس گردید، با اجازه ی پدر که فردی روشن فکر بود، به اتّفاق برادر کوچکتر، قاسم، در مدرسه ثبت نام نمود، ولی طولی نکشید که به علّت وجود قرابت و روابط نزدیک این خانواده با روحانیون شهر و شروع تلقینات و تبلیغات سو، تحصیل او متوقّف گردید و پس از چندی جناب رضا فیروزی برای تحصیل عازم تبریز شد.

خبر فوت مادر و پدر باعث بازگشت او به زادگاه گردید. اجباراً با شخص دیگری مغازه ی خیّاطی باز کرد و سپس خود شخصاً به کار خیّاطی مشغول شد. اوّلین و بزرگترین عامل آشنایی او با امر مبارک شهادت امین العلما در اردبیل بود. به این ترتیب که روزی یکی از دوستان راجع به شهادت امین العلما و استقامت وی و عدم کتمان عقیده و شجاعت در اظهار ایمان سخن می راند. جناب فیروزی که جوان کم سنّ و سالی بود از شنیدن این واقعه کنجکاو شد و در صدد تحقیق و پژوهش برآمد. برای او عجیب بود که شخص عالمی تا پای شهادت برود و تقیّه ننماید. ابتدا از هرکس که راجع به دیانت جدید سؤالاتی می نمود، به علت سنّ کم به او جواب کافی نمی داد تا به تدریج توانست با مؤمنین محلّی آشنا شود و به کتب و آثار امری دست یابد. بعدها با جناب حاج میرزا حیدرعلی اسکوئی ساکن تبریز آشنا شد و در جلسات تبلیغی ایشان شرکت کرد. پس از ایمان، مبغوض فامیل گردید. از ارث پدر نیز به نفع برادر کوچکتر دست شست. جناب فیروزی عازم خدمت نظام وظیفه شد و پس از آن مغازه ی دیگری در تبریز باز نمود. در سال ۱۳۱۸ با مریم خانم، دختر جناب حاج میرزا حیدرعلی اسکوئی ازدواج نمود و ثمره ی این ازداج سه دختر و دو پسر شد. خاندان فیروزی همگی در ظلّ امر جمال مبارک بوده و به خدمت قائمند. فعّالیت های جناب فیروزی در تشکیلات آن زمان چشمگیر بود. در سال ۱۳۲۲ مجدّداً به اهر مراجعت نمود و برای همیشه ساکن آن منطقه گردید. در سال ۱۳۲۵ به عنوان کارگزار شرکت نفت شروع به کار نمود. سرانجام جایگاه فروش نفت را در اختیار گرفت. جناب فیروزی سال های متمادی عضو محفل روحانی اهر بود و جلسات در منزل ایشان برقرار می شد. در سال ۱۳۴۷ در کنفرانس پالرمو به همراه همسر خود شرکت نمود و پس از آن اجازه یافت که به زیارت اماکن مقدّسه بشتابد. پس از انقلاب اسلامی در اهر، چند مرتبه جهت ادای توضیحات در مورد اتّهامات بی مورد مالی به دادسرا احضار و از او رفع اتّهام شد. سرانجام بعدازظهر روز سه شنبه هفتم مرداد ماه ۱۳۵۹ موقعی که جهت انجام کارهای روزمرّه ی پمپ بنزین اهر با پسر بزرگش، دکتر پرویز (شهید مجید)، تماس تلفنی گرفت و اطّلاع یافت که مأمورین در صدد بازرسی و تفتیش منزل و جلب پسرش به دادگاه انقلاب هستند. هر دو هفته یک بار جهت ملاقات پسر به تبریز مسافرت می کرد. در روز بیست و نهم شهریور ماه ۱۳۵۹ مأمورین دادسرا به منزل جناب فیروزی مراجعه کردند و همه جا را مورد جستجو قرار دادند و از او بازجویی به عمل آوردند. در زندان شهربانی اهر او را محبوس کردند و سپس به زندان تبریز منتقل نمودند. در زندان در کاغذ پاره ای این شعر را نوشته بود و به ملاقات کنندگان نشان می داد:


ما که مشمول عنایات بهائیم خوشیم


خاطر آسوده ز هر چون و چرائیم خوشیم


سرانجام در تاریخ ۱۹/۸/۱۳۵۹ تیر باران گردید و جسدش به گورستان وادی رحمت انتقال یافت. روز بعد به منزل پسرش در تبریز تلفن شد. فامیل جسد ایشان را تحویل گرفتند و پس از شستشو در یخچال گورستان قرار دادند. بر روی جسد زخم دو تیر بر روی سینه اش مشاهده می شد. پس از انجام تشریفات و مراسم دینی این مرد محترم پدر خانواده را در گورستان وادی رحمت تبریز و در جوار دو شهید شجبع، دکتر فرامرز سمندری و یدالله استانی، به خاک سپردند.


تلخیص و اقتباس از نامه های دوستان.

مأخذ: دارالانشای بیت العدل اعظم الهی.


پروازها و یادگارها، صفحه ۴۹، تألیف ماه مهر گلستانه.

با به اشتراک گذاری این مطلب یاد و خاطره شهدای امر را زنده نگاه خواهیم داشت
 
 
 
 
 
 



No comments:

Post a Comment