طرازالله خزین - شهیدانی که در راه آزادی عقیده تا پای جان ایستادند
بهائیان ایران( Baha'is in IRAN )
شهیدانی که در راه آزادی عقیده تا پای جان ایستادند
طرازالله خزین
شرح حال شهید مجید جناب طرازالله خزین به قلم زنده یاد سرکار خانم تائید همسر ایشان
همسرم آقای طرازالله خزین فرزند آقای فضل الله و منوّر خانم در سال ۱۲۹۶ شمسی در شهر کاشان در یک خانواده ی مؤمن بهائی متولّد شد. پس از ایّام کودکی نظر به اینکه پدر بزرگ او (مرحوم آقای علی اکبر خزین) یکی از خادمین فعّال امر الهی بود و دائماً به تبلیغ امر میپرداخت و عدّه ای را در سلک یاران رحمانی وارد کرده بود، مخالفین بر ضدّ این فامیل قیام نمودند و چنان مشکلاتی برای این خانواده فراهم شد که امکان سکونت در کاشان غیر ممکن شد و این فامیل عازم یزد و کرمان گردیدند. بعد از مدّتی به کاشان مراجعت کردند و طرازالله در مدرسه ی وحدت بشر به تحصیل مشغول شد و پس از مدّت دو سال به معلّمی آن مدرسه پرداخت، تا آنکه مدرسه به حکم دولت تعطیل گردید. برای پیدا کردن شغل عازم اهواز شد و در شرکت تجارتی بهائی به دفترداری مشغول گردید و خدمت زیر پرچم را در همان شهر انجام داد. از کارهای امری ایشان معلّمی کلاسهای درس اخلاق و افتخار عضویّت در محفل روحانی اهواز بود. سپس در طهران ساکن شد و این جانب در سال ۱۳۲۲ به افتخار همسری ایشان درآمدم، سپس در نقشه ی چهل و پنج ماهه ی مهاجرت به همدان رفته، در آن شهر ساکن شدیم. او کسب و کار آزاد انتخاب نمود. از سال ۱۳۲۹ تا ۱۳۵۹ همه ساله به عضویّت محفل روحانی همدان انتخاب می شد و مدّت پانزده سال متوالی منشی محفل بود. نُه دوره نیز افتخار نمایندگی انجمن شور روحانی ملّی را از همدان داشت. طرازالله پس از تغییر رژیم برای اوّلین بار در بیست و هشتم مرداد ماه ۱۳۵۸ به عنوان عضو محفل از طرف دادگاه انقلاب اسلامی همدان احضار شد و پس از بازجویی و ایراد اتّهامات واهی، قرار صدور پرداخت ده میلیون تومان از طرف ما شد، که در مقابل عدم پرداخت وجه مزبور (بنا به دستور تشکیلات امریّه) به سی و سه روز زندان محکوم و به انواع مشقّات گرفتار شد. پس از گذشت این ایّام بنا به دستور تشکیلات امری با دادن وثیقه ی ملکی از زندان آزاد گردید. مجدّداً در تاریخ هیجدهم مرداد ماه ۱۳۵۹ دادگاه مذکور، چند نفر از اعضای محفل را در ظاهر با اتّهامات بی اساس و در باطن به جرم اعتقاد به دیانت بهائی گرفتار و روانه زندان نمود. حدود چهار ماه و نیم این نفوس محترم در یک محلّ فوق العاده کثیف با عدّه ای از سارقین و قاتلین محشور بودند و ممنوع الملاقات به شمار میآمدند. بالاخره با اقدامات تشکیلات و خانواده های محبوسین به زندان سیاسی منتقل شدند و خانواده ها هم هفته ای دو مرتبه اجازه ی ملاقات یافتند. این عزیزان مطابق رویّه ی همیشگی محفل دور هم جمع شده و با تلاوت آیات و طلب تأیید از ساحت اقدس به تهیّه ی جواب بر کیفرخواستی که برعلیه ایشان به دادگاه تقدیم شده بود اقدام نمودند. لایحه ی جوابیّه شواهدی از قرآن کریم و آثار مبارکه و تظلّم و دادخواهی بود که مورد تحسین عموم قرار گرفت.
پس از مدّتی جلسات محاکمه ی هرکدام شروع شد و بیش از یک ماه به طول انجامید. یک هفته به نوروز مانده مجدّداً همه را به دادگاه احضار نمودند و اظهار داشتند که پس از تحقیق معلوم شد که مسأله و ایراد مهمّی در پرونده ی شما نیست، انشاءالله در ایّام عید نزد فامیل خود خواهید رفت. خانواده های شهدا غرق در سرور بودند که در ایّام عید فامیل به آنها ملحق خواهند شد، افسوس که سه ماه گذشت و بدون خبر به خانواده ها این هفت نفر مؤمن بی گناه مظلوم را در تاریخ بیست و سوّم خرداد ماه ۱۳۶۰ شهید نمودند.
شهید مجید، طرازالله، تنها افتخار را در خدمت امری می دانست. به زیارت ارض اقدس شتافته و در کنفرانس لندن با فامیل شرکت کرده بود و اماکن متبرّکه در ایران و خارج را زیارت نموده بود. او سادگی را دوست می داشت، خوشقلب بود و با مردم از هر طبقه با کمال صمیمیّت و محبّت رفتار می کرد. به موسیقی علاقه مند بود و به نواختن ویلن آشنایی داشت. خزین و من اولادی نداشتیم، او در همه حال یک نوع حالت سرور و رضایت در چهره داشت و این حالت را حتّی در زندان ازخود دور نکرد. هروقت در بین دوستان درزندان صحبت می شد اظهار می کرد: « من آرزوی افتخار شهادت را دارم ولی خود را لایق این مقام نمی دانم…»
شهیدانی که در راه آزادی عقیده تا پای جان ایستادند
طرازالله خزین
شرح حال شهید مجید جناب طرازالله خزین به قلم زنده یاد سرکار خانم تائید همسر ایشان
همسرم آقای طرازالله خزین فرزند آقای فضل الله و منوّر خانم در سال ۱۲۹۶ شمسی در شهر کاشان در یک خانواده ی مؤمن بهائی متولّد شد. پس از ایّام کودکی نظر به اینکه پدر بزرگ او (مرحوم آقای علی اکبر خزین) یکی از خادمین فعّال امر الهی بود و دائماً به تبلیغ امر میپرداخت و عدّه ای را در سلک یاران رحمانی وارد کرده بود، مخالفین بر ضدّ این فامیل قیام نمودند و چنان مشکلاتی برای این خانواده فراهم شد که امکان سکونت در کاشان غیر ممکن شد و این فامیل عازم یزد و کرمان گردیدند. بعد از مدّتی به کاشان مراجعت کردند و طرازالله در مدرسه ی وحدت بشر به تحصیل مشغول شد و پس از مدّت دو سال به معلّمی آن مدرسه پرداخت، تا آنکه مدرسه به حکم دولت تعطیل گردید. برای پیدا کردن شغل عازم اهواز شد و در شرکت تجارتی بهائی به دفترداری مشغول گردید و خدمت زیر پرچم را در همان شهر انجام داد. از کارهای امری ایشان معلّمی کلاسهای درس اخلاق و افتخار عضویّت در محفل روحانی اهواز بود. سپس در طهران ساکن شد و این جانب در سال ۱۳۲۲ به افتخار همسری ایشان درآمدم، سپس در نقشه ی چهل و پنج ماهه ی مهاجرت به همدان رفته، در آن شهر ساکن شدیم. او کسب و کار آزاد انتخاب نمود. از سال ۱۳۲۹ تا ۱۳۵۹ همه ساله به عضویّت محفل روحانی همدان انتخاب می شد و مدّت پانزده سال متوالی منشی محفل بود. نُه دوره نیز افتخار نمایندگی انجمن شور روحانی ملّی را از همدان داشت. طرازالله پس از تغییر رژیم برای اوّلین بار در بیست و هشتم مرداد ماه ۱۳۵۸ به عنوان عضو محفل از طرف دادگاه انقلاب اسلامی همدان احضار شد و پس از بازجویی و ایراد اتّهامات واهی، قرار صدور پرداخت ده میلیون تومان از طرف ما شد، که در مقابل عدم پرداخت وجه مزبور (بنا به دستور تشکیلات امریّه) به سی و سه روز زندان محکوم و به انواع مشقّات گرفتار شد. پس از گذشت این ایّام بنا به دستور تشکیلات امری با دادن وثیقه ی ملکی از زندان آزاد گردید. مجدّداً در تاریخ هیجدهم مرداد ماه ۱۳۵۹ دادگاه مذکور، چند نفر از اعضای محفل را در ظاهر با اتّهامات بی اساس و در باطن به جرم اعتقاد به دیانت بهائی گرفتار و روانه زندان نمود. حدود چهار ماه و نیم این نفوس محترم در یک محلّ فوق العاده کثیف با عدّه ای از سارقین و قاتلین محشور بودند و ممنوع الملاقات به شمار میآمدند. بالاخره با اقدامات تشکیلات و خانواده های محبوسین به زندان سیاسی منتقل شدند و خانواده ها هم هفته ای دو مرتبه اجازه ی ملاقات یافتند. این عزیزان مطابق رویّه ی همیشگی محفل دور هم جمع شده و با تلاوت آیات و طلب تأیید از ساحت اقدس به تهیّه ی جواب بر کیفرخواستی که برعلیه ایشان به دادگاه تقدیم شده بود اقدام نمودند. لایحه ی جوابیّه شواهدی از قرآن کریم و آثار مبارکه و تظلّم و دادخواهی بود که مورد تحسین عموم قرار گرفت.
پس از مدّتی جلسات محاکمه ی هرکدام شروع شد و بیش از یک ماه به طول انجامید. یک هفته به نوروز مانده مجدّداً همه را به دادگاه احضار نمودند و اظهار داشتند که پس از تحقیق معلوم شد که مسأله و ایراد مهمّی در پرونده ی شما نیست، انشاءالله در ایّام عید نزد فامیل خود خواهید رفت. خانواده های شهدا غرق در سرور بودند که در ایّام عید فامیل به آنها ملحق خواهند شد، افسوس که سه ماه گذشت و بدون خبر به خانواده ها این هفت نفر مؤمن بی گناه مظلوم را در تاریخ بیست و سوّم خرداد ماه ۱۳۶۰ شهید نمودند.
شهید مجید، طرازالله، تنها افتخار را در خدمت امری می دانست. به زیارت ارض اقدس شتافته و در کنفرانس لندن با فامیل شرکت کرده بود و اماکن متبرّکه در ایران و خارج را زیارت نموده بود. او سادگی را دوست می داشت، خوشقلب بود و با مردم از هر طبقه با کمال صمیمیّت و محبّت رفتار می کرد. به موسیقی علاقه مند بود و به نواختن ویلن آشنایی داشت. خزین و من اولادی نداشتیم، او در همه حال یک نوع حالت سرور و رضایت در چهره داشت و این حالت را حتّی در زندان ازخود دور نکرد. هروقت در بین دوستان درزندان صحبت می شد اظهار می کرد: « من آرزوی افتخار شهادت را دارم ولی خود را لایق این مقام نمی دانم…»
تلخیص و اقتباس از نامه ی همسر مجید شهید.
مأخذ: دارالانشای بیت العدل اعظم الهی.
پروازها و یادگارها، صفحه ۶۲، تألیف ماه مهر گلستانه.
No comments:
Post a Comment